سکـــــــــــــو ت

There are moments in life when you miss someone
So much that you just want to pick them from
Your dreams and hug them for real


گاهی در زندگی دلتان به قدری برای كسی تنگ می شود
كه می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید
و آرزوهای خود در آغوش بگیرید



When the door of happiness closes, another opens
But often times we look so long at the
Closed door that we don't see the one which has been opened for us

وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود
ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم
كه دری كه برایمان باز شده را نمی بینیم


Don't go for looks; they can deceive
Don't go for wealth; even that fades away
Go for someone who makes you smile
Because it takes only a smile to
Make a dark day seem bright
Find the one that makes your heart smile

به دنبال ظواهر نرو؛ شاید فریب بخوری
به دنبال ثروت نرو؛ این هم ماندنی نیست
به دنبال كسی باش كه به لبانت لبخند بنشاند
چون فقط یك لبخند می تواند
شب سیاه را نورانی كند
كسی را پیدا كن كه دلت را بخنداند


Dream what you want to dream
Go where you want to go
Be what you want to be
Because you have only one life
And one chance to do all the things
You want to do

هر چه میخواهی آرزو كن
هر جایی كه میخواهی برو
هر آنچه كه میخواهی باش
چون فقط یك بار زندگی می كنی
و فقط یك شانس داری
برای انجام آنچه میخواهی


May you have enough happiness to make you sweet
Enough trials to make you strong
Enough sorrow to keep you human and
Enough hope to make you happy


خوب است كه آنقدر شادی داشته باشی كه دوست داشتنی باشی
آنقدر ورزش كنی كه نیرومند باشی
آنقدر غم داشته باشی كه انسان باقی بمانی
و آنقدر امید داشته باشی كه شادمان باشی


The happiest of people don't necessarily
Have the best of everything
They just make the most of
Everything that comes along their way

شاد ترین مردم لزوماً
بهترین چیزها را ندارند
بلكه بهترین استفاده را می كنند
از هر چه سر راهشان قرار میگیرد


The brightest future will always be based on a forgotten past
You can't go forward in life until
You let go of your past failures and heartaches

همیشه بهترین آینده بر پایه گذشته ای فراموش شده بنا می شود
نمیتوانی در زندگی پیشرفت كنی
مگر غمها و اشتباهات گذشته را رها نكنی


When you were born, you were crying
And everyone around you was smiling
Live your life so at the end
You’re the one who is smiling and everyone
Around you is crying

وقتی كه به دنیا آمدی، تو گریه می كردی
و اطرافیانت لبخند به لب داشتند
آنگونه باش كه در پایان زندگی
تو تنها کسی باشی که لبخند بر لب داری
و اطرافیانت گریه می كنند


Please send this message to those people
(Who mean something to you (I JUST DID
To those who have touched your life in one way or another
To those who make you smile when you really need it
To those who make you see the
Brighter side of things when you are really down
To those whose friendship you appreciate
To those who are so meaningful in your life


لطفاً این پیام را به كسانی بفرست
كه برایت ارزشی دارند (همان طور كه من این كار را كردم)
به كسانی كه به طرق مختلف در زندگیت تأثیر داشته اند
به كسانی كه وقتی نیاز داشتی لبخند به لبانت نشاندند
به آنهایی كه وقتی واقعاً ناامید بودی
دریچه های نور را نشانت دادند
به كسانی كه به دوستی با آنها ارج می گذاری
و به آنهایی كه در زندگیت بسیار پرمعنا هستند


Don't count the years, count the memories

سالها را نشمار، خاطرات را بشمار

نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی
آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم ...

 
بــــ ــــگـ ــــو تــــــمـ ـــــامِ تــــو مـــ ــــال مـــن اســتـــــ !!

 
دلـمـ ـ ــ ــ ـ میـخـواهــد

 
حـسـادت کـنـمــ

بـــ ِ خـــــــــــ ـــــــــــــــودم

خیلی سخته بهت بگه تو فقط یه صدایی!
خیلی سخته بهت بگه هفته ای یه بار می خوام این صدا رو بشنوم!
خیلی سخته دلت گرفته باشه ولی بترسی باهاش دردودل کنی!
خیلی سخته پر از گریه باشی ولی بخندی که ناراحت نشه!
خیلی سخته به وجودش نیاز داشته باشی ولی کنارت نباشه!
خیلی سخته دوشت داشته باشی باهاش حرف بزنی ولی نتونی بهش حتی یه زنگ بزنی!
خیلی سخته هم نتونی باهاش بمونی هم بدون اون بمیری!!!

از خود نمی پرسی : چرا


این خسته را آزردمش؟


با خود نمی گویی ؟- چرا ،


این مرغک پر بسته را


در دام غم افسردمش؟


اما چرا،


عشق تو را،


من سالها در سینه پنهان داشتم


وین راز دردآلود را ،


در دل نهفتم- آه- تا جان داشتم


این آتش سوزنده را، آخر کجا می بردمش؟

چیزی نمی تونم بگم، قراره از من بگذری 

 

چیزی نگو می فهممت ، باید از این خونه بری

 

چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم! 

  تا با یه دریا تو خودم، خاموش خاموشت کنم 

تنهاییامو بعد از این، با قلب کی قسمت کنم؟ 

واسه فراموش کردنت، باید به چی عادت کنم؟

تو باید از من رد بشی، من باید از تو بگذرم 

   کاری نمی تونم کنم، باید بیفتی از سرم 

بعد از تو باید با خودم، تنهای تنها سر کنم

یک عمر باید بگذره، تا امشب و باور کنم 

چند سال از امشب بگذره؟، تا من فراموشت کنم 

تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم

چند سال از امشب بگذره؟ ، با من یکی هم خونه شه

 

احساس امروزم به تو ، تنها یه شب وارونه شه

 

زندگي ، عشق ، گذر كردن از اين روزاي سرد
مردن خاطره هاي تلخ ديروز و به جاش يه عالمه لحظه گرم
همه يه بهونه قشنگ مي خواد
تو، آره اون بهونه اي ، اون بهونه قشنگ
واسه گم كردن هر چي خاطره است
كه تو ذهن خاكي يه آدم خسته ازعشق ، شده آخر يه رنج
تو ، آره اون بهونه اي
يه بهونه واسه فرار از عشقي نه سياه و نه سپيد
يه بهونه واسه بودن ، نبودن ، واسه مردن و خلا
واسه پيدا كردن يه لحظه گرم توي اين زندگي سرد
واسه موندن توي اين حس قشنگ
تو ، آره اون بهونه اي
اون بهونه قشنگ

خوشبختی در کنار تو بودن
هر گاه
که تصمیمی مهم می گیرم
آن را با تو در میان می گذارم
هر گاه
که روزی سخت دارم
در کنار تو بودن ، دشواری اش را از یادم می برد
هر گاه
که دلسرد می شوم ، از آن چه می کنم
می توانم همیشه به دلگرمی های تو تکیه کنم
هر گاه
برای من پیشامد نیکی رخ می دهد
شادمانی تو نیکی آن را دو چندان می کند
هر گاه
رؤیاهایی نو در سر دارم
می توانم به پیشانی تو تکیه کنم
هر گاه
که می بینم در پی انجام کاری اشتباه هستم
تنها بوسه ای از تو مرا به راه راست باز می گرداند
.
.
.
.
بدان خاطر که می فهمم
هیچ چیز در زندگی پر ارزش تو از عشق تو نیست
و من در اوج خوشبختی ام،چون در کنار تو هستم
از تو متشکرم

و دوستت دارم!
!

جا پای سبز
.
.
بانگــ بلندِ تندر
فریاد کوهسارم
بر صخره ی صلابتــ
آشوبــ آبشارم

.
با ابر هم کلامم
با آسمان هم آواز
گل کرده ی نسیمم
پرورده ی بهارم
.
رودم که خفته شیون
در بسترِ سرودم
دشتم که هستــ خرمن
گلهای داغدارم
.
با یکــ سبد تغزل
با یکــ قرابه احساس
دیدارِ آشنا را
یکــ کوچه انتظارم
.
رگبار می پسندد
شبـ های شعر جوشم
ای خوبـتـر ز باران
بگذار تا
ب
ب
ا
ر
م

.
.
.

!

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی ...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟!
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم

 

زمانی  که کوچک بودم بنا به دلایلی مجبور شدم یک  سال با پدر بزرگ و مادر بزرگم زندگی کنم..

 

 

پدر بزرگ و مادر بزرگ من افرادی سخت کوش و در عین حال قانع بودند .پدر بزرگ پزشک بازنشسته بود و

 

 

 مادر بزرگ در قسمت مالی شرکتی پر رفت و آمد کار می کرد و در نتیجه مسئولیت غیر منتظره نگهداری از

 

 من باعث مشکلاتی برای آن ها شد ،چون بسیار کوچک بودم و مدرسه نمی رفتم و پدر بزرگ هم قادر به نگهداری

از من نبود نهایتا مادر بزرگم تصمیم گرفت خودش شخصا از من نگهداری کند و بعد از این که به سختی توانست

 

مدیر شرکت را قانع کند ؛ از آن به بعد ما دو نفری به محل کارش می رفتیم .

 

 

برای من تجربه سر کار رفتن با مادر بزرگم بسیار جالب بود .او به من آموخته بود

 

که باید مدتی طولانی ساکت باشم و من چون تصور می کردم این رفتار عادی

 

است برایم این کار چندان مشکل نبود . من اغلب از پناهگاهم که نشستن زیر یک میز بزرگ بود خودم را به تماشای

 

 

مراجعه کنندگان سرگرم می کردم و از این کار لذت زیادی میبردم .از این زمان تصوری بی انتها از رفتارهای

 

 

 مختلف از افراد متفاوت مرا با دنیایی دیگر اشنا کرد ..و این که به تعداد افرادی که مراجعه میکردند

 

 

 میشد رفتارهای متفاوت دید ..و گاهی همان افراد نیز در روزهای مختلف رفتارهایی متفاوت داشتند...

 

بعد از این دوره نزد مادرم بازگشتم ...

 

 

مادرم اعتقاد داشت صحیح نیست که من هر کجا بروم ولی من در درستی این حرف تردید داشتم

 

،مشاهده آن چه در اطراف می گذرد و مجموعه رفتارهای آنها باعث شکل گیری شخصیت من گردید

 

 ..این که از کودکی فهمیدم مردم در زندگی به دو گروه بزرگ تقسیم میشوند .

 

آن هایی که به فن زیستن موفقیت آمیز دست یافته اند و آنهایی که هنوز برای رسیدن به این مهارت مشکل دارند.

 

البته منظور من از یادگیری فن موفقیت آمیز زیستن،  جمع آوری ثروت و یا قرار گرفتن در

 

 مراتب بالای یک شغل توأم با اصطراب نیست .

 

بلکه منظور من مهارت یافتن در به دست آوردن احساس فراموش شده ای

 است که پدر بزرگ و مادر بزرگ سخت کوش من در یافته بودند .

 

بله افرادی که قانع هستند و غالبا بر اساس زندگی در حال و روز به روز عمل می کنند ،

 

خوشحال تر –سالم تر و دارای طول عمر بیشتری هستند و به طور کلی آنهایی که

 

 هنوز در کشمکش یافتن این احساس اند افراد غمگینی هستند .

راز این قضیه در چیست؟پاسخ تنها در یک انتخاب ساده نهفته است .

 

همه ما هر روز در زندگی مان در مورد کارهایی که باید انجام بدهیم

 

 دست به انتخاب می زنیم انتخابی که گاهی ما را خوشحال و گاهی غمگین می کند .

 

اگر این انتخاب ها طبق قوانین درست زندگی باشد از شانس بیشتری برای غلبه بر مشکلات

 

 بر خوردار خواهیم شد این قوانین رازهایی مخفی نیستند و از زیر اهرام مصر به دست من نرسیده اند

 

بلکه قوانین من بر اساس مشاهده افراد موفق و شاد به دست آمده اند .

افرادی که به طور آگاهانه و یا به طور ذاتی از این قوانین پیروی می کنند .

 

افرادی که به طور ذاتی فاقد این خصیصه اند اغلب احساس می کنند چیزی را گم کرده اند

 

 و تمام زندگی را در جستجوی آن صرف می کنند و البته گمشده ی آنها چیزی نیست جز خودشان

 

 البته قبول دارم که تغییر رفتار بسیار سخت است ولی دست یافتنی هست ..

 

خود من هرگز به همه آنها نرسیدم ..من هم مثل بقیه گاهی اوقات از

راه درست خارج می شوم اما می دانم برای بازگشتن مجدد چه باید بکنم .

 

قوانین من کلیشه ای نیستند مثلا این که قبل از این که از خانه خارج شوی

 

کفشهایت را تمیز کنی کار سختی نیست ولی احساس رضایت خوبی را در تو ایجاد می کند ..

من هنوزم اعتقاد دارم کفش های تمیز و براق تاثیر روانی خوبی در ارتباط با دیگران دارد ..

 

 

البته افرادی هم هستند که به هیچکدام از این قوانین عمل نمی کنند و به نظر هم موفق می رسند

 

خوب من مطمئنم همه ما به خوبی این مردم که شاید بسیار ثروتمند هم هستند

 

 را میشناسیم ..شاید بی رحم ..دیکتاتور مآب ،غیر قابل تحمل ، و نان به نرخ روز خورباشند ..

 

ولی من مطمئنم خیلی ها ترجیح میدهند شب ها راحت بخوابند و

 

خودشان باشند و مثل یک انسان خوب و مهربان زندگی  کنند .

 

من شخصا زمانی که می خواهم بخوابم دوست دارم مروری سریع از

 

 روزی که گذشت داشته باشم و با امیدواری بتوانم به خودم بگویم ..

خــــــــــــــــوب روز خوبی بود این طور نبود؟

 

 

 

این احساس که به دیگران بیشتر از این که صدمه بزنم مهربانی کرده ام ....

 

 

 

قوانین من

 

 

1   -  وقتی اشتباهی را در سن بالا انجام می دهیم خودتان را سرزنش می کنید

 

 که من که سنی ازم گذشته چرا؟ولی خودتان را سرزنش نکنید 

 زیرا وقتی شما بزرگتر می شوید لزوما داناتر نخواهید شد ..این را به یاد داشته باشید ..

 

 

     2  - اگر بپذیری که گذشته ها گذشته و تأسف و افسوس دردی را دوا نمیکند

 

از حال راضی خواهید بود ..

 

مگر می توان زمان را به عقب بازگردانید؟

این که بگویید کاش این کار را انجام نداده بودم مشکلی را حل نخواهد کرد .

 

3_    به نظر من اجتماعی بودن و مهربانی و گذراندن روزی بدون رنجاندن دیگران

 

 بسیار با ارزش تر از داشتن مدرن ترین فن آوری است .

 

یادت باشه اونا فقط ابزاری هستند برای شاد کردن تو ..

شادی رو میتوان در چیزهای راحت تری جستجو کرد

 

 

 4   - در زندگی هدف کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشید ..

اهداف کوتاه مدت مانند پله هایی برای اهداف بلند مدت عمل می کنند ..

 

 

  5 -     در طرز تفکر انعطاف پذیر باشید .به دلایل دیگران نیز گوش دهید ..

اگر فکر کنی همه ی جواب ها را می دانی راه به جایی نخواهی برد .

 

 

6 - مشاور خود باشید و به ندای عقل و درون خود گوش دهید.

 

انگار کسی با شما حرف می زند ..این یعنی خود آگاهی..

..بد نیست .گاهی خودتان را به جای طرف مقابل بگذارید

 

 

7 - وقتی کسی از شما سوالی پرسید که از پاسخ مطمئن نیستید ..

سریع جواب ندهید تا 10 بشمارید ..کمی مکث می تواند از بروز مشکلات زیادی جلوگیری کند .

 

 

 

8 -    بعضی ها فکر می کنن اگه پای همسایه شون بشکنه اونا بهتر راه میرن .

.با تحقیر کسانی که از تو موفقترند  یا خصوصیت برجسته ای دارند تو بالاتر نخواهی رفت ..

 

 

9 -  قدر چیزهایی که در حال حاضر دارید بدانید  سپس به دنبال چیزهای بهتری باشید .

 

..رمز خوشبختی این است  ارزش چیزی که اکنون دارم بدانم

 

چون چیزهایی که الان دارم واقعی هستند و چیزی که در آینده هست شاید هرگز به دست نیاید .

.پس همیشه در آینده زندگی کردن خطاست.

 

 

10  -  مرتب و آراسته لباس پوشیدن می تواند به روز شما قشنگی و جلا دهد،

 

 آگاهانه رفتار کنید و به استقبال روز بروید ..

 

بیدار شوید ، دوش بگیرید ..شوخی و صحبت کنید فموهایتان را شانه کنید .

 

مسواک بزنیدو لباس تمیز و مرتبی بپوشید و عطر بزنید .

 

انگار دارید برای یک مصاحبه ی شغلی یا جشن تولد می روید ..

مطمئن باشید آن وقت آن روز هم برای شما شاداب و پر انرژی خواهد بود ...

 

11  - حتما سعی کنید یک سیستم اعتقادی داشته باشید ،نمی خواهم شعار مذهبی بدهم اما کسانی که

 

 سیستم اعتقادی دارند در مواقع بحران صبر و تحمل بیشتری دارند .

 

به خاطر ندارم این جمله از کیست ولی به نظرم برای آنهایی که به هیج چیز اعتقاد ندارند

 

 با کمی تعمق بسیار کارساز خواهد بود .

این که بهتر است به خداوند اعتفاد داشته باشی و بعد از مرگ متوجه شوی طرز فکرت اشتباه بوده

 

تا این که اعتقاد نداشته باشی و بعد از مرگ متوجه شوی که خداوند وجود دارد .

..البته نه صد در صد ولی به نظرم جمله در خور تفکریست

 

اعتقاد یعنی آرامش از بودن هدف و دعا کردن و دریافت انرژی مثبت ..

 

حتی اگر تلقین باشد ..زندگی شما را زیبا خواهد کرد

با افراد بی اعتقاد همکلام شدن تنها انسان را به سمت پوچی و مرگ تدریجی سوق می دهد .

 

12   - زمان اندکی را به خودتان اختصاص دهید شاید تنها 10 دقیقه ..

 

برای تجدید قوا ...هیچ کاری نکنید فقط عمیق و آرام نفس بکشید

و چشمانتان را ببندید و به صدای تنفس خود گوش دهید ..

 

13 -  یه وقت هایی لازم است به خودمان بخندیم ..

 

دقیقا عید امسال بود ..من لازانیا درست کرده بودم .بعد از شام قبل از این

 

 که آماده شستن ظرف ها بشم ظرف کثیف لازانیا از دستم افتاد و شکست .

 

در اون زمان تنها به خودم می خندیدم ..میدونید چرا؟/چون شستن ظرف پیرکس

 لازانیا کار سختی هست و خوشحال بودم که این ظرف قبل از شستن شکست نه بعد از اون ...

 

14 -    همیشه احتمال شکست وجود دارد و هرگز نمیدانید کدام قسمت از تلاشتان نتیجه خواهد داد

 

برای به وجود آمدن یک درخت سیب کاشت 100 دانه لازم است تا یک یا دو عدد به بار بنشیند .

 

.بعضی از کارها را بدون چشم داشت و تنها به خاطر دلتان انجام دهید مثل 98 دانه ای

 که ثمری نداشت هر چند که باعث اطمینان خاطر باغبان از ثمر بخش بودن کِشت است .

 

 

15  -  هیچ گاه احساستان را سرکوب نکنید .آن ها را به شیوه ی درستی ابراز کنید .

 

.حتی در زمان عصبانیت فقط تا 10 بشمارید تا کاری نکنید که بعد ها پشیمان  شوید .

 

از کسانی که برای شما کاری انجام می دهند تشکر کنید ..

اگر کسی را دوست دارید به او بگویید

 

چه اشکالی دارد صبح قبل از رفتن به سر کار پدر و مادرتان را در آغوش بگیرید

میدونین با این کار چه روز زیبایی را برای آنها رقم زده اید؟

 

 

16   - این هنر را که چه زمانی باید از موضوع یا شخصی خود را کنار بکشید.در خود پرورش دهید ...

 

اگر ارتباط و پیوند شما با کار و یا با کسی در حال کمرنگ شدن و تمام شدن و متضرر شدن شما  است

 به جای این که به خودتان با ادامه آن صدمه بزنید یاد بگیرید که آن را کنار بگذارید.

 

17 -  فرض کنید رئیس یک اداره ،خلبان یک هواپیما، مادر یک خانواده پر جمعیت هستید

 

 اگر مریض شوید چه کسی زندگی شماو کسانی که به شما وابسته اند  را اداره خواهد کرد .

.پس از خودتان مراقبت کنید

 

18   -  سعی کنید جوان بمانید :واقعا فکر می کنید جوان ماندن به سن کم است؟

 

هستند کسانی که در ظاهر جوانند ولی هیچ احساسی از حرارت و شوق و شور در آن ها نیست

 

  و در عوض کسانی هستند که با این که از آنها سنی گذشته است

 

 وجودشان به هر محفلی شادی و خوشحالی می بخشد و همیشه سرحال و شادابند ..

جوان ماندن یک حالت روحی است نه جسمی .

 

.

19   - به محض این که در بروز و پیش آمدن مشکلی پذیرفتی که مقصر نیستس از آن بگذر .

لزومی ندارد که با مرور دوباره آن به دنبال موردی برای محکومیت خودت

یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟
مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟
به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟
کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم

یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟
چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟
هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟
یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟
دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت؟
درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟
تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه؟

یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟
میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه


یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟
یه چیزی بشکنه فقط ، اونم طلسم ما باشه

 

فرستنده:  jahanmard

ما رو باش خـیال می کــردیـم همیـشه یکی رو داریم

یکـی که به وقـت گریـه سـر رو شــونه هـاش بـذاریـم

ما رو باش خیال می کردیم که یکی به فکرمون هست

مــیون ایـن هـمـه وحشـت تـوی ایـن کـوچـه بن بست

ما رو باش دل به کی بستیم چشم به راه کی نشستیم

مـا کـه واســه خـاطـر تـو قـرق ماهـو شـکـسـتـیـم

وقتی خورشـیـد حقیقت از خـواب قـصـه برآشفت

تازه فهمیدم چه آسون چشم تو به من دروغ گفت

هــاج و واج رد نـگـاتـو به گـلای قـاـی دوخـتی

بگـو اون همه عشـقـو به چه قـیمتـی فروخـتی؟

تو به فکر من نـبودی توی گرگ و مـیش مهـتاب

حتی اندازه چشمی کـه یـهـو مـی پـره از خـواب

آرزوی من اینست
که دو روز طولانی
درکنار تو باشم فارغ از پشیمانی
آرزوی من اینست
یا شوی فراموشم
یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم

آرزوی من اینست
که تو مثل یک سایه
سر پناه من باشی
لحظه تر گریه

آرزوی من اینست
نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده
آرزوی من اینست
هستی تو من باشم
لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم

آرزوی من اینست
تو غزال من باشی
تک ستاره روشن در خیال من باشی
آرزوی من اینست
در شبی پر از رویا
پیش ماه و تو باشم
لحظه ای لب دریا

آرزوی من اینست
از سفر نگویی تو
تو هم آرزویی کن
اوج آرزویی تو
آرزوی من اینست
مثل لیلی و مجنون
پیروی کنیم از عشق
این جنون بی قانون
آرزوی من اینست
زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم
تو برای من تنها