مرگ....

[تصویر: 1222551655gelaie.jpg]
تک دختری که چشم تو را دوست داشت مرد

در آبی نگاه تو معنا نداشت مرد

در انتظار پنجره ها را شکسته بود

از این همه دروغ و ریا شکسته بود

در یک غروب سرد زمستان به خواب رفت

از لحظه ها جدا شد تا آفتاب رفت

باور نمی کنم که به این سادگی گذشت

از کوچه های خالی مردانگی گذشت

دیدی تمام قصه های ما اشتباه بود

شش دفتر کنار اتاقم سیاه بود

دیگر فریب دست قضا را نمی خورم

گندم به پشت گرمی حوا نمی خورم

فردا کنار خاطره ها بیگانه می شوم

در پیچ و تاب جاده ها دیوانه می شوم

در پیچ خوابها بی تو بی تاب مانده ام

از گرمی نگاه تو شب تاب مانده ام

روزی که بی حضور تو آغاز می کنم

در کوچه های خاطره پرواز می کنم

اشکی که از زلا لی عشقم چکیده است

از چشمای پاک تو بهتر ندیده است

تقدیر من همیشه شکیبایی وفاست

او از ترانه تنهای ام جداست

مردی که من بر سر راهش نشسته ام

بیگانه ای که از تب عشقش شکسته ام دیگر کنار آینه ها پیدا نمی شود

رویا که بی حضور تو زیبا نمی

 



این نظر توسط شیوا در تاریخ 1390/10/30/5 و 0:10 دقیقه ارسال شده است

<-CommentGAvator->

سلام
وبت قشنگه مطالبتم عالی
دوست داشتی بهم سر بزن...

این نظر توسط تنها در تاریخ 1390/10/26/1 و 21:24 دقیقه ارسال شده است

<-CommentGAvator->

لباس هایم .. تنگ می شد .. می بخشیدم به این و آن .....

ولی دل تنگم را .. حالا .. چه کسی می خواهد ؟!!

این نظر توسط تنها در تاریخ 1390/10/24/6 و 16:55 دقیقه ارسال شده است

<-CommentGAvator->

حَوا که بغض کند

حتی خدا هم اگر سیب بیاورد

چیزی جز گریه آرامَش نمی کند

سیب ها را قایم کنید

خبر های امروزی همه شوم بودند

من حَوای پر از بغضم .. !



برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: