میخواهم برایــت تنهــــایی را معنــی کنم !
در شهر کنار خیابانی ایستاده ای , هوایی سرد, صدای همهمه مردم
سیـــگار سیــــگار انتظـار....
به خودت می آیی
یادت می آید نه کســی است که از راه بی آید
... ... نه دستی که بازوهایت را بگیرد
نه صدایی که میان این همهمه ها اسمت را صدا کند....!
اسم این تنهــایی ست..
این نظر توسط enayat در تاریخ 1391/3/16/2 و 16:22 دقیقه ارسال شده است | |||
<-CommentGAvator-> |